فرقه های کلامی
فرقه معتزله
شکل گیری کلام معتزلی
پیش از آنکه وارد این بحث شویم، لازم است نسبت به شکل گیری فرق کلامی دید صحیحی به دست آوریم. این تصور که فرقه ها از ابتدا با دغدغه کلامی صرف ایجاد شدند، تصور نادرستی است. تشکیل فرقه ها را باید در یک سیر تاریخی مورد مطالعه قرار داد؛ به این نحو که برخی افراد در ابتدا دغدغه کلامی داشتند و سؤالاتشان نیز کلامی صرف بود، سؤالاتی پیرامون صفات باری تعالی، اما برخی از مسائل مربوط به احزاب و دسته های سیاسی بود که سعی می کردند با توجیهی کلامی نظر خود را مورد قبول واقع سازند. این دسته از مسائل را می توان سیاسی کلامی نامید و از جمله آنها می توان به مسائل جبر و اختیار و رهبری جامعه اشاره کرد.
نکته دیگر آنکه در قرون اول و دوم فرقه های فکری منظم و دستگاه های کلامی به معنی موجود در قرون متأخر وجود نداشت و آرای کلامی بیشتر متکی به افراد بود و نه دستگاه های معین. از این رو برای شناسایی جریانات کلامی باید به آرای افراد که گاه متفاوت و جسته و گریخته و حتی ضد خود بود، بپردازیم. به طور مثال در آن زمان مرجئه که در رأی ارجاء با هم اشتراک داشتند، در مسائل دیگر اختلافاتی داشتند و دسته های زیر را تشکیل می دادند:
مرجئه قدریه، مرجئة جبریه، مرجئه خوارج و مرجئه خالص (شهرستانی، 1416ه ، ج 1، ص 125).
اگر در قرن اول و دوم از معتزله نیز سخن می گوئیم، این سخن به معنای فرقه ای با دستگاه کلامی مشخص نیست، بلکه این نام در طول تاریخ بار معنایی متفاوتی داشته است. نام گذاری نخست آن به معنای گروهی است که در طرفداری از علی(u) و معاویه موضع بی طرفی اتخاذ کردند (بدوی، 1971م، ج 1، ص 37).
انگیزه اولیه معتزلیان در ایجاد یک فرقه، منزلة الفاسق بود نه مسأله جبر و اختیار (گر چه بعداً به آن پرداختند). افرادی که در این مسأله اتفاق نظر داشتند، تحت لوای معتزله جمع شدند. یعنی معتزله هم در بر گیرنده گروهی جبری و هم قدری بود و پس از گذشت زمان، معتزلیان قدری بر جبری ها فائق آمدند و فرقه معتزله به معنای قرن سومی را تشکیل دادند. در قرن اول و اوایل قرن دوم، حد و مرزها و تعاریف در برخی مسائل دینی روشن نبود، از این رو تفاوت زیادی میان معتزله قرن اول و دوم با معتزله قرن سوم مشاهده می شود[3].
عوامل تأثیر گذار بر تفکر معتزلی
فرقه معتزله که در میان فرق اسلامی، فرقه ای عقلی استدلالی محسوب می شود، در شکل دهی آراء و عقاید خویش مرهون عواملی داخل جامعه اسلامی و عواملی خارجی است که به نحو مجزا به آنها می پردازیم:
عوامل داخلی
از مهم ترین عوامل داخلی پرورش دهنده ایده اختیار نزد متفکران معتزلی، قدریه است. قدریه در دامن مرجئه رشد یافتند و سپس از فرقه مذکور جدا شدند و مسائل مذهبی مانند ایمان و کفر، قضا و قدر، صفات خدا و خلق قرآن را پیش کشیدند. از مهم ترین پیشوایان قدریه غیلان دمشقی بود که در نواحی شام طرفدران فراوانی داشت (غیلانیه). او اعتقاد به قدر را از معبد جهنی بصری گرفته بود. وی به نفی صفات و خلق قرآن باور داشت و به قدر معتقد بود و خیر و شر را از جانب انسان می دانست. بررسی آرای مذهبی غیلان نشان می دهد که وی پیش از معتزله به بحث پیرامون اصول پنج گانه معتزله پرداخته است. معتزله اصول پنج گانه خود را بر مبنای آن آراء بنا کردند، بر دامنه و عمق آن افزودند و به آن رنگ فلسفی بخشیدند.[4]
متکلمان معتزلی از جمله قاضی عبدالجبار و عبدالرحیم بن محمد خیاط معتزلی معترفند که غیلان دمشقی پیش از معتزلیان به اصول اعتقادی ایشان متعهد بوده است، اما در افکار غیلان انسجام کامل برقرار نبود، زیرا از طرفی انسان را مختار می دانست و از سوی دیگر همچون مرجئه ایمان را قابل کاستی و فزونی نمی دانست. معتزله تلاش نمود با برقراری انسجام فکری عقاید مستدل و قابل تبیین را اخذ نماید. از دیگر سو پاره ای از آرای معتزلیان هم چون خلق قرآن و عدم شباهت وجود حق با مخلوقات، با نظرات قدریه
شباهت دارد (عطوان، 1371، ص34-48).
یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار بر آرای معتزله، گروه جبریه است. با وجود آنکه جبریه در باب مسأله جبر و اختیار، حکم به ناتوانی انسان و قدرت مطلق الهی داده بودند، ولی در برخی عقاید دیگر، راهنمای فرقه معتزله محسوب می شوند. از بانیان فرقه جبریه می توان به «جعد بن درهم» و «جهم بن صفوان» اشاره کرد. در باب مذهب «جعد بن درهم» در میان قدماء اختلاف نظر وجود دارد. بغدادی او را قدریه و شهرستانی شاگرد او جهم بن صفوان را جبریه دانسته است (بغدادی، بی تا، ص19؛ شهرستانی، 1416ه ، ج 1، ص 79). آنچه در باب آرای او برای ما مهم است، آن است که او موضوع خلق قرآن را مطرح کرد و در نتیجه مورد تعقیب بنی امیه قرار گرفت.
نمونه آرای معتزله در میان عقاید جعد بن درهم و جهم بن صفوان، یکی اعتقاد به مخلوق بودن قرآن است. قول مشترک دیگر ایشان قول به نفی صفات است. شهرستانی نقل می کند که جهم بن صفوان در نفی صفات ازلی با معتزله موافق است (همو). سومین نمونه توافق، قول ایشان به امر به معروف و نهی از منکر می باشد که البته شهرت جهم بن صفوان به این قول بیش از جعد است. حتی در مواردی می توان تأثیرگذاری جبریه بر معتزله را در آرای جزئی مشاهده کرد. به طور مثال از عقاید منحصر به فرد جهم بن صفوان، عقیده او به فناپذیری بهشت و دوزخ است. ابو هذیل علاف، رأی خود در این زمینه را از او گرفته است (همو، ص 80).
عوامل خارجی
معتزلیان همچون دیگر اصحاب فرق با پیروان سایر ادیان و تازه مسلمانانی مواجه بودند که شبهات مختلفی پیرامون دین و اصول عقاید مطرح می کردند. حتی طرح شبهات جلوه رسمی نیز داشت. بدین صورت که صاحبان ادیان مختلف جمع شده و مناظره ترتیب می دادند. نمونه چنین مناظراتی در محضر ائمه اطهار(u) نیز صورت می گرفت. در دوره امویان تأثیر پذیری فرق مختلف از ادیان مختلف دیگر بیشتر از طریق مواجهه بود و نه ترجمه کتب. دلیل این امر آن است که در عصر امویان کتابهایی در زمینه های شیمی، پزشکی، نجوم و امور حکومتی و سیاسی ترجمه می شد، اما در زمینه های دینی و فلسفی ترجمه ای صورت نپذیرفته بود. در باب بحث و گفتگوی مسلمانان و پیروان ادیان دیگر مطالب بسیاری نقل شده است. به طور مثال آمده است که اسقف بزرگ مسیحیان شام که معتقد به آزادی اراده انسان بود با عمر بن خطاب در این باره به مخالفت برخاست و اعتقاد او به جبر را رد کرد. عمر نیز او را به باد حمله گرفت و سخت تهدیدش کرد و یا آنکه یوحنای دمشقی در مجالس رسمی خلفای اموی با دانشمندان مسلمان پیرامون الوهیت مسیح و آزادی اراده انسانی به بحث و جدل می پرداخت (عطوان، 1371، ص 3133).
اما در دوره خلافت حاکمان عباسی ترجمه کتب فلسفی کلامی مورد توجه مسلمانان قرار گرفت. نزدیک به یک قرن پس از واصل بن عطا (از پیشگامان تفکر معتزلی) معتزلیان زیر نفوذ فلسفه یونانی، کلام مسیحی و یهودی قرار گرفتند. شهرستانی در بیان این تغییر شکل می گوید «شیوخ معتزله به مطالعه کتابهای فلسفی که در زمان مأمون ترجمه و شرح شده بود، پرداختند و روشهای فلسفی را با کلام در آمیختند» (شهرستانی، 1416ه ، ج 1، ص 36). از جمله این علمای معتزلی می توان به ابو هذیل علاف و ابراهیم بن سیار نظام اشاره کرد. ایشان اصطلاحات فلسفی مانند جوهر و عرض، حدوث و قدم و جزء لایتجزا را به کار می بردند. این بخش کلام دقیق آنها را تشکیل می داد که به نحو غیر مستقیم بر کلام جلیل (مباحث عالی مربوط به خداوند) تأثیر می گذاشت.
تأثیرگذاری عوامل خارج از جهان اسلامی بر مسلمانان، خصوصاً بر معتزله به لحاظ مجاز شمردن دخالت عقل فلسفی و دخل و تصرف آن در فرآورده های نقلی، در کتب مستشرقین مورد تحقیق و بررسی بسیار واقع شده است. از جمله این کتب، کتاب «فلسفه علم کلام» است که سراسر آن بازیابی وجوه مشترک کلام اسلامی و کلام اسلاف و در نتیجه نسبت دادن تقلید مسلمانان از غیر مسلمانان می باشد.
به طور مثال نویسنده کتاب در تأثیرپذیری معتزله از کلام و فلسفه پیشینیان نقل می کند که بعضی از مسلمانان قدیمی تر که مذهب آزادی اراده و اختیار را تعلیم می دادند، معلمان مسیحی داشته اند. این ایده زیر نفوذ مسیحیت در تقابل با اعتقاد بومی اسلامی به جبر و تقدیر پدید آمد. در باب صفات آمده است که هم تصدیق و هم انکار صفات هر دو ریشه مسیحی دارد و یوحنای دمشقی پیش از معتزله به این اعتقاد بوده است که صفات چیزی جز خدا نیستند. در بحث مخلوق بودن قرآن نیز این مطلب را بر گرفته از لوگوس مسیحی می داند.
از دیگر سو کلام یهودی را نیز در اعتقاد به قدم و حدوث قرآن مؤثر می داند. از نظر او در باب قدمت یا مخلوق بودن قرآن ، اعتقاد به قدمت آن ناشی از اعتقاد به قدمت تورات و اختلاف نظر در این باب ناشی از اختلاف نظر یهودیان در مورد تورات می باشد. همچنین گفته واصل بن عطاء درباره اختیار و آزادی اراده، تقریباً لفظ به لفظ ترجمه گفته ربانیان یهودی است.
ولفسن مؤلف کتاب در ادامه به تأثیر فلسفه یونانی بر کلام معتزله اشاره می کند. از نظر او نظریه کلامی اعتقاد به جزء لا یتجزا و نظریه خلا از آن قدمای فلاسفه است و انکار نظام معتزلی نسبت به جزء لایتجزا برگرفته از نظر فیلسوفان ملحد است. همچنین بعضی مفاهیم کلامی مانند تولد، برگرفته از مفاهیم فلسفی یونانی است (ولفسن، 1368، ص 64-75).
برخی مستشرقین در تبیین علل پیدایی فرق اسلامی، صرفاً به علل خارج از جهان اسلام و تأثیرگذاری آنها اشاره کرده اند. گویی بی آنکه جامعه مسلمین هیچ نقشی در شکل دهی فرق کلامی داشته باشد، این فرق صرفاً به دلیل مواجهه با فلسفه یونانی و کلام یهودی و مسیحی شکل گرفته و به عبارتی بازتاب آنها می باشند. نمی توان منکر تأثیر عوامل خارجی در شکل گیری آرای متکلمان اسلامی شد، اما از سوی دیگر نادیده گرفتن عوامل داخل سرزمین اسلامی، مغالطه ای بزرگ در بردارد. همان طور که در بخش علل شکل گیری علم کلام اشاره شد، بسیاری از عوامل ایجاد فرق کلامی، عوامل اجتماعی، سیاسی، دینی، روانی و … بوده اند که همگی عوامل درون جامعه اسلامی هستند. از این رو در رشد فرق کلامی باید هم به عوامل داخلی و هم به علل خارجی توجه کرد و به میزان تأثیرگذاری آنها در این زمینه توجه داشت. به نظر می رسد علل داخلی نقش بیشتری در «اصل شکل گیری فرق» داشته اند. علل خارجی در «پرورش نظریات خاص کلامی» در فرقی هم چون معتزله که به عقل به عنوان یکی از اصلی ترین منابع می نگریسته اند، مؤثر بوده است.
معتزله همانند هر گروه دیگری برای خود اصولی را وضع کرده اند که ملاک معتزلی بودن باشد و هر معتزلی خود را موظف به دفاع از آن بداند. اگرچه تعدادی از معتزلیان اصولی را به صورت خصوصی برای خود وضع کرده اند؛ به عنوان مثال واصل بن عطا چهار اصل را تبیین کرد: 1. نفی صفات زائده؛ 2. قول به فعل انسانی؛ 3. منزلی بین دو منزل (منزلة بین منزلتین)؛ 4. یکی از دو گروه، در جنگ جمل و صفین خطاکار است، بدون این که ما آن را بدانیم. [1]
اما درباره اصول پنج گانه معتزله باید گفت: با گذشت زمان، معتزله تبدیل به گروهی با مبانی و روشی منظم شد که اصولی را برای خود تعریف و تدوین کرده است. این اصول عبارت اند از:
1. توحید
2. عدل
3. وعد و وعید
4. منزلی میان دو منزل (منزلة بین منزلتین)
5. امر به معروف و نهی از منکر
اینها همان پایه های مذهب معتزله است. به گونه ای که هرکس از این اصول خارج شود از معتزله نیز خارج می شود. معتزلیان تنها رستگاری کسانی را تایید می کردند که به تمام این اصول پایبند باشند. البته بسیاری از محققان این اصول را به دو اصل اول ارجاع می دهند. حتی بعضی از خود معتزلیان همچون قاضی عبدالجبار این اصول را مبتنی بر دو اصل اول می داند.
تعدادی از این اصول در نزد فرق دیگر نیز مورد قبول بوده است و آنها به این اصول پایبند بودند اگر چه گاهی در تبیین آنها با معتزله اختلاف داشتن مانند اشاعره که صفت عدالت را برای خداوند ثابت می دانستند، اما در معنای مورد نظر از آن با آنها کاملا مخالف بودند. شیعه نیز در بسیاری از موضوعات با معتزله هم عقیده است. این هم عقیده بودن تا جایی می باشد که برخی ادعا کرده اند: شیعه نظریات کلامی خود را از معتزله گرفته است. البته بر این سخن مناقشاتی وارد است؛ زیرا تعدادی از اصول اصلی شیعه، مورد قبول معتزلیان نیست. همچنین در بسیاری از موارد این دو گروه در ردّ یک دیگر کتاب هایی را نوشته اند. برای اطلاعات بیشتر به کتاب بحوث فی الملل والنحل جلد سوم نوشته آیت الله سبحانی و مقاله “تأثیر اندیشه های کلامی شیعه بر معتزله نوشته قاسم جوادی” [2] رجوع شود.